مصاحبه تیلور لوتتر برای مجله رژه

Anonim

این واقعیت که او احساس کرد، پیدا کردن پراکندگی سرنوشت یعقوب در "سپیده دم":

"هنگامی که من" سحر "را بخوانم، می گویم که من بسیار شگفت زده شدم - این چیزی نیست. من حتی قبل از خواندن آخرین کتاب، استفانی مایر، لی بلا با یعقوب هدر رفتم. استفانی خود من فرستاده شد" سپیده دم "، و خواندن فصل به سر، امید به امید به امید به امید به داشتن امید به همه چیز به نحوی مسطح شدن، و آن را به کسی آسیب نمی رساند، و هیچ کس قلب را شکست، بلکه به طور طبیعی، من نداشتم ایده چگونه نویسنده به عنوان یک نتیجه، آن را اجازه می دهد مثلث عشق، زمانی که من فصل در مورد تولد این کودک را بخوانم، و جاسوسی یعقوب بر روی آن، من به شوک عمیق فرو ریختم. من نیاز به زمان زیادی برای تحقق بخشیدن بودم و قبول کرد که چه اتفاقی برای قهرمان من افتاده است. "

در مورد لحظه ای به یاد ماندنی ترین فیلم "گرگ و میش حماسه. سحر: قسمت 1":

"این آخرین صحنه فیلم با یعقوب است. هنگامی که بلا می میرد، یعقوب یک طوفان تمام احساسات را تجربه می کند: تخریب، ترسناک، هاری، خشم، سردرگمی. او پله ها را پایین می آورد، در خیابان پرواز می کند و فقط می افتد زمین، به نظر می رسد که حیوان به مرگ برسد. ضربان قلب یعقوب بلا دیگر دیگر نمی شنود. در سرش - تنها این سکوت مرده، در چشم - تنها تاریکی خمیده است. قلب او قادر به ضرب و شتم بیشتر نیست، زیرا قلب معشوق متوقف شد این یک صحنه فوق العاده قوی و عاطفی است. من واقعا ویران شده بودم، حتی کمی آن را خرد کردم. اما پس از آن من چنین چلپرد احساسات مثبت را تجربه کردم، مثل اینکه من راه اندازی مجدد کردم. با تجربه فیلمبرداری در این صحنه و احساسات بعدی سرانجام به من کمک کرد، در نهایت، خداحافظی به حماسه گرگ و میش. من فکر می کنم این صفحه در مرحله جدیدی از زندگی من، اجازه رفتن و رفتن پشت سر چنین گران قیمت و نزدیک ترین قلب از دوره گرگ و میش را ترک کرد. "

در مورد چگونگی آنها و کریستن استوارت به دوستان گرد و خاکی تبدیل شد:

"در تیراندازی ما بلا و یعقوب بودیم و به طور کامل وقت خود را صرف، در خارج از تیراندازی، ما، از قبل، کریستن و تیلور، و همچنین کاملا سرگرم کننده بود. البته، در طول سالها، ما به یکدیگر نزدیکتر شده ایم . ما واقعا از زمان از دوستان Dusty-Screen-Screen خارج شد. در وظیفه دوستان در زندگی واقعی. کریستن - سرد، بر خلاف دیگران. گاهی اوقات او مانند رفیق ارشد من رفتار می کند، گاهی اوقات خواهر کوچکتر من دوستت دارم. امیدوارم نه، من مطمئن هستم که رابطه ما با سالها رسمی خواهد شد. "

در ترفندهای ناکافی ترین طرفداران گرگ و میش:

"تا همین اواخر، به نظر من، به نظر من این داستان برزیل، زمانی که من مجبور بودم واقعا در هتل از کریستن در یک اتاق کوچک برای خدمتکاران در طبقه، در حافظه من باقی بماند، عجیب و غریب ترین و فراموش نشدنی است. ما در میان ایستاده بود از حوله ها و دیگر این ها، ترس از حرکت دادن و انتشار برخی از صدا، به این ترتیب خود را پیدا کنید. همانطور که بعدا معلوم شد، بیش از دو هزار طرفدار به سادگی از بین رفته و عجله کرده اند. اگر بعدا کشف شد، در عجله از عشق ناخودآگاه آنها فقط به سوغاتی های کوچک شکست خورد. اگر چه، فقط روز دیگر، یکی از طرفداران خواسته بود که او را امضا کند، UH-UH، لباس زیر، فقط آن را ترک کرد. بنابراین، این نیویورک "Oops-Momit" من نیز به سختی زمانی هستم فراموش کردم ... "

این واقعیت است که آن را به طور مداوم اختراع قرص ها و شایعات اینترنتی:

"البته، من سعی می کنم خودم را مجبور کنم خودم را از هدر های برجسته با نام و تمام این داستان ها با من، ادعا، مشارکت، مصاحبه ها، یا، مصاحبه ها، یا آشکارا از دوستانم و برخی از منابع نزدیک و اثبات شده خود را از بین ببرم . اگر پیشتر، زمانی که دوستان من، آشنا یا همسایگان من چیزی درباره چیزی پرسیدند، یک بار دیگر چیزی در مورد من پرسیدند، من را به یک سردرگمی ناخوشایند فرو ریختم؛ زیرا من این را ندیده بودم، من این کار را نکردم، هیچ کس نبود ، من فردی را با چنین فردی دیدم و به یاد می آورم، من در خانه بسته بودم، من نمی خواستم با هر کسی ارتباط برقرار کنم، من ناخوشایند، ناخوشایند بود، شرم آور، حتی شرمنده است. حالا خیلی نزدیک نیستم برای همه اینها، اما هنوز ناراحت می شوم، بنابراین من می خواهم یک پوست کاملا غیر قابل نفوذ را دریافت کنم، به طوری که هیچ چیز نمی تواند به من آسیب برساند. "

این واقعیت که یعقوب برای همیشه باقی خواهد ماند:

"من با یعقوب به مدت طولانی گذشتم. او بالغ شده بود، بالغ شد، خیلی زنده ماند، چیزی چیزی را از دست داد، چیزی چیزی را برای زندگی با چیزی یاد گرفت. او چنین چیزهایی را انجام داد، چنین تصمیماتی را انجام داد. من نمی خواهم در آن باشم محل او، چون نمی توانم تصور کنم که چگونه انجام دادم. نه، من نمی خواهم در آن شرایطی باشم که او معلوم شد و نگرانی از آنچه که او نگران بود. من از یک تجربه عالی که از این شخصیت گرفته ام سپاسگزارم، اما من سپاسگزارم باقی مانده توسط تیلور، من، من، من خودم را می دانم، آن را به شما در خانواده من، و یا دوستان من به شما بگویم. من یعقوب بلیک نیست! یعقوب من را یکی دیگر نکردم، من این مرد را دوست داشتم ، و تمام این مدت من او را با لذت زیادی بازی کردم، او عزیزم و شخصیت من مورد علاقه من است. یعقوب با من باقی خواهد ماند، من همیشه این شخصیت را با حساسیت به یاد می آورم. "

ادامه مطلب