مصاحبه Mila Cunis Live

Anonim

هر زن 26 ساله که تصمیم گرفت به یک بالرین تبدیل شود، ناگزیر شروع به کشتن خود خواهد کرد. من چهار ساعت در روز، هفت روز در هفته به مدت هفت ماه آموزش دادم. من یک روز در روز تولد من، و برای نیمی از روز برای جایزه امی و طلایی گلوب بود. در آن روزها، معلم باله من از 5 تا 11 صبح با من کار کرد و سپس مدل موهای و آرایش را ساختم و به مراسم رفتم. من حدود 9 کیلوگرم را از دست دادم از لحاظ زیبایی، من باید مانند یک بالرینا نگاه کنم و رفتار کنم. در پایان من 43 کیلوگرم وزن داشتم. همه شما استخوان ها را دیدم همه اینها به نظر می رسید منزجر کننده، اما در قاب آن را شگفت انگیز بود. من 5 ماه طول کشید تا وزن را از دست بدهم و فقط پنج روز برای بازگشت آن. حمام من را نجات داد این دقیقا همان چیزی است که من به دنبال هر شب بودم - حمام با یک نمک انگلیسی و یک لیوان شراب. دو هفته قبل از شروع فیلمبرداری، شانه هایم را از دست دادم، و در ماه اول آموزش یک بسته نرم افزاری از بین رفت. من زخم دارم هر کس صدماتی بود اما به ندرت زمانی که می توانید از آن اجتناب کنید. شما مثل یک کودک احساس می کنید.

شغلی در هالیوود به نظر می رسد بیشتر شبیه یک بازی چکرز از شطرنج است. شما نمی توانید هر چیزی را برنامه ریزی کنید. 4 یا 5 مرحله پیش از این محاسبه غیرممکن است. در حال حاضر من در آن موقعیت زمانی که می توانم نشسته، دست ها را بسته، و منتظر پیشنهادات. خیلی خوش شانس بودم. صنعت فیلم چنین رقابت هایی را در باله ندارد. من حتی نمی توانم در کلمات بیان کنم که چقدر رقابت در باله قوی است. آنها تمام زندگی خود را در تلاش برای دستیابی به کمال کار می کنند، که غیرممکن است. و در بهترین حالت، شغل آنها در 35 سال به پایان می رسد. من فکر می کنم این دقیقا همان چیزی است که آنها را با چنین نیرویی رقابت می کند. باله یک دنیای مستقل است و Ballerinas موجودات منحصر به فرد است.

جایزه من "بهترین بازیگر جوان" توسط سرویس FedEx ارسال شد. من نمی توانستم به جشنواره فیلم ونیزی بروم، زیرا من در استودیوی سونی نظرسنجی داشتم. در آن لحظه متوجه شدم که من برنده شدم. من در صحنه ستاره دار شدم و تلفنم زنگ زد، و من فکر کردم که مجبور شدم گوشی را بگیرم، ناگهان کسی رنج می برد. من به یک تماس پاسخ دادم، و Darren (Aroneal) بود. من در وحشت بودم و از همه چیز خواسته بودم، و او گفت: "تبریک میگم!" من متوجه نشدم که او در مورد آن صحبت می کرد، اما من مجبور شدم گفتگو را متوقف کنم، زیرا منتظر تیراندازی بودم.

من گوسفند شلوغ در خانواده ام هستم پدرم مهندس مکانیکی است. مادر من یک معلم پزشک است. آنها یک پسر سختگیرانه ای دارند که به عنوان یک بیوشیمی در سن دیگو کار می کنند، تلاش می کنند تا درمان را برای سرطان ایجاد کنند و به سختی می توانند برای اجاره یک آپارتمان پرداخت کنند. و سپس آنها ظاهر شدند - یک دختر که مبلغ ناخوشایند پول را برای هر چیزی به دست می آورد. آنها فکر می کنند کار من پوچ است.

پول برای من خوشبختی نیست وقتی هفت ساله بودم و به آمریکا رفتیم، ما خیلی ضعیف بودیم. بسیار، بسیار ضعیف است. اگر چه من در حال حاضر هر سال در سال 9 سال به دست آورده ام، من در فقر مطرح شده است. پول برای من هرگز معنی ندارد هنوز تغییر نکرده است من نمی دانم چقدر به دست آورده ام. پدر و مادر من مرا از این همه دور نگه داشتند. من مجبور شدم به مدرسه بروم، کار کنم، به خانه بروم. تخت را پر کنید، لباس زیر را بسته بندی کنید. دوستان من هیچ پولی نداشتند، بنابراین زندگی من و همچنین آنها زندگی می کردند. اگر من به پول نیاز داشتم، از والدینم پرسیدم. آنها تمام پولی را که من به دست آورده اند، گرفتند و آنها را در بانک گذاشتند. وقتی 18 ساله بودم، آنها مرا کشتند و به من گفتند که با تمام درآمد من چه اتفاقی افتاده است. من شوکه شدم شگفت انگیز بود، اما چیزی را تغییر نداد.

راسل مارک - هیستریک. من در کلاس اول هاوایی در تیراندازی فیلم "در Spangle" پرواز کردم و در اینجا یک مرد دیوانه به نظر می رسد. به نظر می رسد کاملا عجیب و غریب، با موهای بلند، لباس پوشیدن در سیاه و سفید. و او با ما پیروی می کند. ناگهان، او راضی و می گوید: "سلام! من نام تجاری راسل هستم، و من فیلم را با شما فیلمبرداری می کنم. " حالا من او را دوست دارم

من از کسانی که به پارکینگ ها یا پیشخدمت ها نگاه می کنند نفرت دارم. من دوست دارم بچه هایی که اعتماد به نفس دارند، اما منزجر کننده نیستند. من هرگز فکر نکردم که سکسی باشم من هرگز از آن استفاده نکردم من یکپارچه هستم من هشت سال با خشخاش (Makolay Kalkin) بودم، اما این چیزی نیست که من برنامه ریزی کنم. در 18 سالگی، من فکر نکردم که این مدت طولانی ادامه یابد، اما ما فقط یکدیگر را دوست داشتیم و می خواستیم با هم باشیم، و ما هنوز هم دوست داریم.

وقتی که من در اوکراین زندگی می کردم، رعد و برق کامل بود. من دوست داشتم درختان را صعود کنم و تمام انواع سایش و زخم ها را دریافت کنم، و من همیشه به خودم آسیب می رسانم. من این درس را یاد گرفتم وقتی که من لبه را شکست، سوار اسنوبرد، چون من در مورد خودم بهتر از حقیقت فکر کردم. خورشید بر روی برف ریزش می کند و در یک نقطه خاص به نظر می رسد که سطح مسطح است. من به این مکان نزدیک شدم و حتی فکر نکردم که شما سقوط کنید. من وقت نداشتم که آماده باشم

من ناتالی پورتمن را حدود هفت سال از طریق دوستان مشترک می شناسم و ما با عشق عمومی به بازارهای کک همراه هستیم. در واقع، به این دلیل است که من برای اولین بار در مورد "سیاه سووان" شنیده ام. ما روز یکشنبه صبح روز یکشنبه در بازار بودیم و گفتم: "بعد از آن چه کار میکنی؟" و من به یاد دارم که او پاسخ داد: "من یک درس باله دارم." و من فقط گفتم: "خوب!" و در آن لحظه حتی در مورد ارتباط با فیلم فکر نمی کرد. و پس از آن Darren بعد از دیدن من در فیلم "در spangle" تماس گرفت.

سفر - بزرگترین لوکس من. من به طور مداوم از نیویورک به لس آنجلس، هاوایی و لندن پرواز کردم. من به هیچ چیز دیگری شکی نیستم، اما من نمی توانم از طریق طبقه اقتصادی پرواز کنم. بنابراین کلاس اول دقیقا همان چیزی است که من همیشه پول می گیرم.

ادامه مطلب