10 تلویزیون نشان می دهد که از صحنه اول چسبیده است

Anonim
میلیارد

بر روی کف اتاق، یک مرد بافتنی قرار دارد. پیراهن دهان او، کف پیراهن باز است، تنفس مست. ما وقت نداریم فکر کنیم که این فرد به عنوان قفسه سینه اش ربوده شده با یک پاشنه تیز، و صدای زن علاقه مند به مجازات او است. او، هر کس که این زن بود، باعث شد که چشم او را در مورد او، جذابیت مخاطبان توسط شخصیت های غریبه ها و دلایل اینکه آنها در این وضعیت بودند.

در نتیجه، سری نشان می دهد که انسان متصل یک دادستان است که با تقلب مالی برخورد می شود. اما جالب تر می شود زمانی که بیننده چهره یک غریبه را باز می کند، که او را شکنجه می کند.

خانه کارت

"دو نوع درد وجود دارد. درد که باعث می شود ما قوی تر، و درد بی فایده باعث رنج می شود. من درد بی فایده را دوست ندارم. "

این واژگان شخصیت اصلی سری را پس از قتل در مرحله اول سری اول تلفظ می کنند. این اتفاق می افتد؟ یک مرد میانسال در دفتر کت و شلوار دفتر (بدیهی است، او اخیرا از کار بازگردانده شده است) صدای ترمز و سگ همسایه را می شنود. او از خانه فرار خواهد کرد، سگ مرگ را در جاده می بیند و بدون اینکه منتظر صاحبانش باشد، گردن خود را بر گردنش تبدیل می کند. بنابراین، صحنه اول، سوالات مربوط به این شخص را فشار می دهد و آیا او همیشه روش های سریع، موثر و رادیکال را انتخاب می کند؟

مرده متحرک

یک کلانتر متوقف می شود در نزدیکی جاده نابود کردن نزدیک به مخزن تصادف ماشین. از ماشین خارج می شود و حرکت می کند تا به سوخت های پراکنده، از طریق چیزهای پراکنده، از بدن انسان های مرده جلوگیری شود. او نیاز به سوخت گیری دارد، اما بنزین تمام شده است. در ناراحتی، کلانتر به نظر می رسد و با یک کودک کوچک نگاه می کند. دختر بور در برداشتن یک خرس عروسکی در حال حذف و فشرده است. هنگامی که او به صدای کلانتر تبدیل می شود، او دهان خونین خود را می بیند و درک می کند که زامبی در مقابل او وجود دارد. مرد آهسته است، اما در نهایت اسلحه را خراب می کند و دختر را در سر می کشد.

چنین بی رحمانه، این مجموعه ما یک داستان را نشان می دهد که حتی یک کودک بی گناه می تواند باعث مرگ فرد شود.

بازی تاج و تخت

دروازه های سنگین تحت پوشش روکش فلزی قرار می گیرند، نگاهی به سه سوارکار پوشیدنی در سیاه و سفید. در حومه جنگل های برفی آنها تقسیم می شوند. یکی از سواران، یک دختر مرده را پیدا می کند و بدن های جدا شده توسط کسی یا چیزی را در یک نماد مرموز جدا می کند. او اجرا می شود تا این را به دیگران گزارش دهد و از بین برود، اما همراهانش می خواهند از حقیقت کلماتش اطمینان حاصل کنند. در صحنه، آنها برای اولین بار چیزی پیدا نمی کنند، اما به زودی چهره به چهره با مرده ها با چشم های آبی خیره کننده مواجه می شوند. تنها تمایل آنها این است که مردم را در تکه ها شکست دهند.

اولین صحنه سری محبوب ترین وعده داده شد که بیننده را با یک داستان بی رحمانه، فوق العاده، جذاب و خنک کننده وعده داده بود. وعده ها به طور کامل توجیه شد.

زنده ماندن

یک مرد در یک کت و شلوار تجاری بر روی زمین قرار دارد، در میان یک سبز بارانی. او چشمان خود را می شکند و شاخه های شاخه و آسمان آبی روشن را می بیند. یک مرد در حال تلاش برای درک جایی است که چرا او زخمی شده است چه اتفاقی افتاده است. او از طریق جنگل بامبو آرام اجرا می شود تا زمانی که در ساحل به نظر می رسد، که گریه های مردم خواستار کمک می شود. نزدیکتر مرد نزدیک است، بدترین نقاشی در مقابل او باز می شود. در میان مردم زخمی، چیزها را مجذوب کرده و قطعات را از یک هواپیمای شکسته به یاد می آورند، او به یاد می آورد که او یکی از مسافران است که سقوط کرده اند.

این بود که صحنه افتتاحیه یکی از محبوب ترین و جذاب ترین سریال های تلویزیونی این دو هزار سال بود.

دیوانه

در یک نوار شلوغ، که در آن همه بازدید کنندگان در شرکت های شاد آمده اند، یک نماینده مرد به تنهایی نشسته است. او دستمال کاغذی را در اندیشه خود اسکن می کند تا زمانی که پیشخدمت سیاه به او ببیند. یک مرد به او علاقه مند است، چرا او سیگار کشیدن یک نام تجاری خاص را سیگار می کشد و چگونه او را متقاعد سازد تا دیگران را متقاعد سازد. پس از این گفتگو، ما یاد می گیریم که این فرد در یک آژانس تبلیغاتی کار می کند و سعی دارد شعار را برای سیگارهای اعتصاب خوش شانسی ارائه دهد. این یک آزمون واقعی است، زیرا کاربرد پزشکان در مورد خطرات سیگار کشیدن بسیار دشوار است. به عنوان یک نتیجه، مرد به طور تصادفی واژگان پیشخدمت درک می شود، و بیننده روشن می کند که او هنوز هم در آینده نقش دارد.

این همان چیزی است که ما به یک داستان معرفی می کنیم که در آن تبلیغ کنندگان از پنجاه سالگی با شیوه های دیوانه ترین، جهان را تغییر خواهد داد تا مردم و خدمات را به فروش برساند.

رسوایی

یک دختر جوان به نوار استراحت می کند و مردی را که منتظر او هستند، اطلاع می دهد که کورکورانه قدمت آنها را لغو می کند. غریبه کاملا خجالت نمی کشد و به او می گوید که در واقع آن را برای مصاحبه دعوت شد. دختر می خواهد خودداری کند، اما مرد او را دعوت می کند تا متوجه شود که دقیقا او را به کار می برد. ارزش آن را برای شنیدن نام - اولیویا توله سگ، - به عنوان او شوکه شوکه شوکه شده و گوش دادن به یک غریبه به پایان. او فقط برای نشستن در دفتر مناسب نیست، بلکه برای تغییر زندگی خود، مبارزه با اژدها و یک گلادیاتور واقعی در کت و شلوار است. دختر، نه فکر کردن، موافق است.

بیننده تنها برای تماشای سری بیشتر برای پیدا کردن آنچه که اولیویا پاپ و آنچه انجام می دهد، تماشا می کند.

شکستن بد

تریلر در امتداد جاده بیابان می افتد، بدن های ناخودآگاه در داخل آن دروغ می گویند، و مرد پشت چرخ در ماسک نشسته است. او با مدیریت مقابله نمی کند، کمتر دروغ می گوید و به یک گودال پرواز می کند. هنگامی که راننده خارج انتخاب می شود، در مقابل بیننده در برخی از شورت ها و با یک تپانچه ظاهر می شود. آژیر ها زنده هستند، او پیام خداحافظی را برای خانواده اش به دوربین می نویسد و سپس به جاده می رود و مسیر پلیس را مسدود می کند.

صحنه مقدماتی بیننده را با Walter White معرفی می کند، بدون اینکه نام خود را فراخوانی کند، اما نشان می دهد که تا چه زمانی آماده رفتن است و در عین حال، اشاره خواهد کرد، تا آنجا که نتیجه می رود.

استودیو 30

از همان ابتدا، سری ما را از قهرمان اصلی معرفی می کند - لیز لیمو. او برای سگ های داغ ایستاده است، زمانی که یکی دیگر از خریدار به طرز شگفت انگیزی از بین می رود. او به خشم خود توجه نمی کند و قصد ندارد عقب نشینی کند. سپس لیز تمام سگ های داغ را برداشت. او آنها را به کسانی که با او ایستاده بودند، توزیع می کند، به مردم منتقل می شود، به کار خود برای زیردستان ها و همکاران کار می کند. و همه اینها فقط برای سفارش برای ترک ارتفاع با هیچ چیز نیست.

شروع یک داستان طولانی با یک داستان کوچک که در آن تبه کار سزاوار است - چه راهی فوق العاده ای برای تسخیر همدردی مخاطبان از دقیقه اول نیست؟

چگونه مادرت را ملاقات کردم

ما دو نوجوان را می بینیم: یک دختر و یک مرد جوان. پشت صحنه، پدرش به بچه ها نشسته روی نیمکت می گوید، که به آنها یک داستان خیره کننده می گوید. داستان چگونه او را با مادر خود ملاقات کرد. نه، این یک مجازات نیست، و بله، زمان آن خواهد بود. زمان زیاد.

در اولین دقیقه از داستان، نه بچه ها و نه مخاطبان می دانند که تد موزبی وقت خود را برای گفتن نه تنها در مورد ملاقات با مادر خود، بلکه در مورد لیلی لاپوشکا و Mrazladnyk، در مورد رابین معروف کانادایی، در مورد حزب بارنی، آناناس اسرارآمیز، بسیاری از دوستان دیگر.

منبع

ادامه مطلب